• وبلاگ : سنگ صبور
  • يادداشت : سياه مشق اين روزهايم...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 4 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوست ممنون از حوال پرسيت از بابت اون روز همايش و خداحافظي آخر هم متوجه اضطرار وضعيت شدم و فهميدم که ديرت شده... همين قدر که ديدمت خيلي خوشحال شدم؛ هم خودت و دختر کوچولوي دوست داشتنيت هميشه تو ذهنم مي مونيد.

    راستي عزيز راجع به اين دوستت ندا که توي دو تا پست پيشتر نوشتي که ام اس گرفته؛ من کسي رو مي شناسم که به پدر طب سنتي در ايران مشهوره و مي تونه ام اس رو درمان کنه و حتي بهترين پزشکان هم بيمارانشون رو پيش اون مي فرستن... من خودم از نزديک شاهد بهبودي کامل چند نفر تحت درمان ايشون بودم اگه بخواي مي تونم آدرس مطبش رو بدم تا اين دوستتون تحت درمان قرار بگيره

    قالب وبلاگت هم خيلي زيباست و وبلاگت رو باطراوت تر کرده... و اما راجع به تنهايي اشاره اي که به تن ها بود و بلاي تن ها نهيب زيبايي بود

    سلام...
    ياد مشق‌هاي شب زمان دبستان افتادم که بايد جمله‌اي رو خوش‌خط و مکرر مي‌نوشتيم (يادش بخير)
    در تنهايي انسي با خويشتن هست که اگر همه ‌تن‌ها جمع بشن و بخوان با قلقلک، آدم رو سرحال بيارن کاري از کسي برنمي‌ياد گو اينکه انقدر شديد آدم رو قلقلک بدن که تن زخمي بشه و روح از همهمه‌ها عاصي. (منظورم از سرحال آوردن، درآوردن آدم از انزوا نيست چون تنهايي شعر منظورش عزلت نيست).
    بيت جالبيه! فکر کنم منظورش از ‌تن‌ها هم خود فرده که از واحد بودن درمي‌ياد و چند وجهي ‌مي‌شه و هم باقي آدم‌هاست که براي رسيدن سعادت بايد تعادلي بين‌ اين تن و آن تن‌ها برقرار بشه...
    خوش‌خط نوشته‌ايد: 19.25 (نمره مشق شب بود)... قالب نو هم مبارک.
    + رضاسنگ صبور 
    شمع را بين كه دم مرگ به پروانه چه گفت:
    گفت: دلداده من زود فراموش شوى
    سوخت پروانه ولى خوب جوابش را داد
    گفت:طولى نبردتو نيز خاموش شوى!