سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سنگ صبور

بیشتر به سفارش دوست کوچولوم بود. می گفت بهت قول می دم وقتی تمومش کردی دوباره شروع می کنی به از اول خوندن.البته "چاب دهم" روی جلدشم بی تاثیر نبود. "الهه شرقی"نوشته رویا خسرو نجدی.
چهار صد صفحه بیشتر نبود ولی من دو سه شب تا ساعت دو و سه بیدار موندم تا بتونم تمومش کنم. رمان زیبایی بود. عشق رابین ِ آمریکایی به کیمیا، دختر شرقی که الهه خطابش می کرد. طبق معمول . موضوع بیشتر رمان های وطنی. تو این چند وقته هر چی رمان ایرانی خوندم یه جورایی به هم شبیه بودن. چه از لحاظ محتوایی و چه جمله ها. مثلا موضوع بیشترشون یه دختر زیبا روست و البته با کوهی از غرور که عشاق و سینه چاک هاشو با دست پس می زنه و با پا پیش می کشه. و دست آخر هم یا به هم می رسن یا از داغ همدیگه می میرن و دیگه اصلا به هم رسیدنی توش نیست. بگذریم از این که همشون به یه نوعی اشک آدمم در می یارن.
باید اقرار کنم که  زیباترین دلنشین ترین و البته متفاوت ترین رمان ایرانی که من تا حالا خوندم " من ِ او " نوشته رضا امیر خانی بوده که واقعا یکی از همون رمانهاییه که آدم هر چی بخونه باز دلش می خواد از اول شروع کنه به خوندن.


نوشته شده در دوشنبه 85/11/16ساعت 2:36 صبح گفت و لطف شما ()

Design By : Night Melody