سلام دوست ممنون از حوال پرسيت از بابت اون روز همايش و خداحافظي آخر هم متوجه اضطرار وضعيت شدم و فهميدم که ديرت شده... همين قدر که ديدمت خيلي خوشحال شدم؛ هم خودت و دختر کوچولوي دوست داشتنيت هميشه تو ذهنم مي مونيد.
راستي عزيز راجع به اين دوستت ندا که توي دو تا پست پيشتر نوشتي که ام اس گرفته؛ من کسي رو مي شناسم که به پدر طب سنتي در ايران مشهوره و مي تونه ام اس رو درمان کنه و حتي بهترين پزشکان هم بيمارانشون رو پيش اون مي فرستن... من خودم از نزديک شاهد بهبودي کامل چند نفر تحت درمان ايشون بودم اگه بخواي مي تونم آدرس مطبش رو بدم تا اين دوستتون تحت درمان قرار بگيره
قالب وبلاگت هم خيلي زيباست و وبلاگت رو باطراوت تر کرده... و اما راجع به تنهايي اشاره اي که به تن ها بود و بلاي تن ها نهيب زيبايي بود