سلام عزيزم سلام نازنينممادرم م?گفت شن?دم همسا?ه خ?ل? مومن است .
نمازش ترک نم? شود .
ز?ارت عاشورا م? خواند .
روزه م?گ?رد .
مسجد م?رود ... خ?ل? خدا??ست ...
لحظه ا? دلم گرفت ...
.
.
در دل فر?اد زدم باور کن?د من هم ا?مان دارم
نماز نم?خوانم ول? لبخند رو? لبها? مادرم خدا را به ?ادم م?اورد ...
دستها? پ?نه بسته پدرم را دستها? خدا م?ب?نم ...
ز?ارت عاشورا نم?خوانم ول? گر?ه ?ت?م? در دلم عاشورا برپا م?کند ...
به صندوق صدقه پول نمي اندازم ول? هر روز از آن دخترک فال فروش فال? را م?خرم که ه?چوقت نم?خوانم ...
مسجد من خانه مادربزرگ پ?ر و تنها?م است که با د?دن من کل? دلش شاد م?شود ...
خدا? من نگاه مهربان دوست? است که در غمها تنها?م نم?گذارد ...
برا? من تولد هر نوزاد? تولد خداست و هر بوسه عاشقانه ا? تجل? او ...
مادرم؛. خدا? من و خدا? همسا?ه ?ک?ست . فقط من جور د?گر? او را م?شناسم و به او ا?مان دارم ...
خدا? من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها.
فروغ فرخزاد