سلام. اي داد بيداد... وبلاگتون رو كه داشتم باز مي كردم ديدم يه عكسي هم نمه نمه داره باز مي شه و دست برقضا ديدم هندونهه آشناست. گفتم قدرت خدا رو ببين اگه لينك ما باز نشد ولي اين سنگ صبور به طريقي همون عكس مورد نظر رو دريافتيد( يعني دريافت كرد) كه ديدم اي واي هندونه خودمونه. آخ آخ اين عبارت دو ماه بعد خيلي ما رو ضايع كرد و بر شرمندگيمون افزود.الان هم كه بعد از دو هفته تازه فرصت كردم خدمت برسم و بازم به اندازه دو ماه و دو هفته بر شر مندگيمان فزود.
كامنت اشتباهي رو عشق است و به قول شما هر چه از دوست رسد نيكوست.
از راهنماييتون برا كتاب هم ممنونم و ايشالله گيرش ميارم البته يه كتابخونه رفتم و اونجا نداشت ولي سر فرصت بالاخره دستم بهش مي رسه.
اين آقا رسول منو ياد يه نفر انداخت: يه بنده خدا يه زماني تو محله ما بادبادك مي فروخت ولي بعد از 5 روز ورشكست شد مي دونيد چرا؟ چون بادبادكا رو به شرط چاقو مي فروخت ولي اين آقا رسول انگاري خيلي زرنگه و البته گرون فروش.
نه به خدا، عشقولانه و حال و هوا كجا بود. فقط نت نوشته هام رو عوض كردم ولي آهنگش همون قبلياست. درست عين همين هندونه ي بصري و هندونه هاي رسول آقا كه هيچ فرقي باهم ندارن و فقط نوع چاقو زدنشون فرق داره.
شاد و موفق باشيد.