چه جالب

سلااااااااااااام دوست جون خودم. چطوري؟ ما رو نمبيني خوشي؟

هميشه شاد باشي. التماس دعا داريماااااا

نمي دانم به کدام پيوند تعلق داري? اما مي دانم که گسستني نداري.

نمي دانم که به کدام سلام تعلق داري که خداحافظي نداري.

آگاهي ندارم که به کدام فصل تولد يافتي که پاييز نداري.

آگاهي ندارم که دلت به کدام قبيله دلخوشي دارد که غم در آن راه ندارد.

اما مي دانم که در تمام ذهن ها حک خواهي شد و در تمام قلب هاي عاشق زمزمه خواهي شد.

روزهايي که باران مي بارد در ياد ها زنده مي شوي و در روزهاي گرم آفتابي اين ياد توست که بر

ذهن ما نقب مي زند.

آن زماني که تو شادي من شادم و آن هنگامي که ناراحتي به ذهن آبي تو راه يابد من نيز

پذيراي مهماني هستم به نام غم.

تو چرا اينقدر شاکي هستي.بابا وقتي ميري نرم افزار ميخري مفتي اينجوري هم ميشه برادر من

دوست عزيز سلام

از آشنايي با شما بسيار خوشحالم؛

آيا موردي پيش آمده كه نياز به مشورت داشته باشي و فرد امين و متخصصي را سراغ نداشته باشي؟!

پيش اومده در زمينه هاي قرآني و حديث، اخلاق، تاريخ، فقه، اعتقادي، مشاوره و.....سؤالي برات مطرح شده باشد و جستجويت بي نتيجه مونده باشه؟

هركدام از اين ها برات پيش اومده ؛ مي توني رو دوستي من حساب كني

پل ارتباطي اين واحد من هستم: سايت پاسخگو

نشانيم اينه: www.pasokhgoo.ir

تو اين سايت مي­توني از «بانك پرسش­ها» استفاده كني يا در بخش «پرسش شما» سؤال خودت را بپرسي و منتظر پاسخش تو ايميلت باشي و كلي مطالب سودمند ديگه. مطمئنم اگه سري به سايت ما بزني ضرر نمي­کنيد.

منتظر شما هستم

من جاي تو بودم شب كه مي خواستم بخوابم، ويندوز ذهنمو ميزارم عوض بشه، تا صبح كه پا مي شم، ديگه چيزي از ديشب نمونده باشه.

با اينخال يه مشكل دارم، اين نصب كارت گرافيكم يه خورده سخته

بسم الله
و او صلي الله عليه و اله و سلم ، امروز چنان خورشيد را برهنه ساخت که تا انتهاي تاريخ جايي براي شک نماند و هر انکه پيام به او برسد و سربپيچد طينت پليد خود را فرياد زده :
" ... به هوش باشيد که من ، انچه لازم بود گفتم . به هوش باشيد که مطلب و مقصود را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم . توضيح دادم که اين امر ، به دستور خداوند بود و من نيز از سوي """"""" او """""" به شما ابلاغ نمودم . به هوش باشيد که عنوان " اميرالمومنين " بر کسي جز برادر من روا نيست و اين سمت و مقام فرمانروايي بر مسلمانان ، پس از من ، براي هيچ کس جز وي مجاز و حلال نيست ..." ...در اين هنگام ، بازوي علي عليه السلام را بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد تا انجا که پاهاي وي ، محاذي زانوان پيامبر صلي الله عليه و اله ميرسيد .......
و در غدير به هنگام عرياني خورشيد و برهنگي ماه ، در تاريک خانه ي دل هاي منافقان طفلي مشئوم متولد شد .. طفلي بي سر ، با چشماني سرخ و دهاني خون الود .....امروز ان طفل ، بالغه مرديست که خود را مهياي نبرد اخر مي کند .. نبرد جهاني ننگ و نور !

آخ كه من چقدر با اين نوشته ها و عكسهات حال مي كنم .....

چطوري دوست جون ؟!

گفتم سالي يه بار كه ميام لااقل مراتب امتنان ، تشكر ، ريز بودن ، بند كفشيت حاد ، و آره اينا بودن خود را به حضور انور شريف مشروفات مخلوقين بيان كنم ، كلا .

ما كوچيكيم ....

سلام.

مي گم اين متن ادبي يه خورده تو مايه هاي شاهنامه فردوسي بود.

كنون اين لكنته كرد قصد تباه چماقي بالاي سر، تن كند چون كلاه

اين نيز افزودني ما بود از براي فزودن چاشني اي اندر اين حكايت شيفت و مابقي ماجرا..

عيدتون مبارك.

شاد و موفق باشيد.

سلام

ميگم كه، شما كه سنگ صيوريد اين گونه واگويه كنيد واي به حال ما كه اين صبر وشكيبائي را هم نداريم! من كه بي معطلي ميروم سراغ همان قلم كاغذ سنتي خودمان كه نه ادا داره نه اطوار.

زنده وشاد باشيد!

سلام دوست جون. خوبييييييي؟

مث هميشه (مث همون اولاااااا) عالي بود. ان شالله كه هميشه شاد و موفق باشي.

پايدار باشي