سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سنگ صبور

ساعت از دوازده که می گذرد تازه  رمز و راز شب هوبدا که می شود منهم به مشکوکیت می افتم و حالم یک جور دیگر می شود و اینها همه آلارم می دهند که انگار گوشه دلت به ولوله افتاده و تا به شورش تبدیل نشده بلند شو به دادشان رس. آنوقت با هزار کلمه و جمله و نشانه و هوس ِ گفتن بلند می شوم این لکنته قراضه را روشن می کنم.  قارت و قورتش که بلند می شود پیغام پسغام اکسپایر شدن آنتی ویروس و خریدآنلاین دیکشنری و فلان درایو دیگر جا ندارد کلین آپ کنید، که به همراهش بالا می آید و  همچنین جواب دادن یک خط در میان موس، کمی تا قسمتی به غلط کردن گرایش پیدا می کنم. بی خیال می  شوم و مستقیم  می روم سراغ وورد ، با هزار ناز و ادا باز شدنش که هیچ، Alt shift را هزار و پانصد بار فشار می دهم ، ولی باز هم نمی شود به فارسی لِک و لوکی کرد و ایندفعه است که دیگر جناب دل هم به غلط کردن می افتد و غُُر و لُند که ما بی جا کردیم اصلا ولوله ای شدیم نمی خواهد ما را خالی کنی ما خودمان اتومات تا فردا تخلیه شده ایم و شب هم رمز و راز و هوس  نوشتن که ندارد هیچ تازه باید کپه شان را بگذارند و اینچنین می شود که ذوق و شوق نوشتنم مبدل به چماقی در بالای سرم می شود که کلا دیگر هوس نوشتن ننمایم.


نوشته شده در سه شنبه 86/10/4ساعت 12:38 صبح گفت و لطف شما ()

Design By : Night Melody