سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سنگ صبور

یک. چهارشنبه شب ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه به اتفاق همکاران سازمان می رویم "مشهد". شنبه عصر هم بلیط برگشت داریم. واقعا خوشحالم. از بعد از متاهل شدنم اولین بار است که سفر مجردی را تجربه می کنم.

دو. بالاخره دیروز با سارا رفتیم فیلم "کتاب قانون" را دیدیم. هر چند مثل بقیه فیلم های ایرانی این یکی هم آخرش خراب از آب درآمد اما در مجموع به دلم نشست. بیشتر از فیلم های "دو خواهر" و "بی پولی" که دوستشان نداشتم.

سه. پریشب در طی عملیات پیچیدن در یک جای تنگ،  یک خط سفید خوشگل و خوش قواره انداختم روی یک زمینه مشکی متالیک عاری از هیچ خط خوردگی ای. ماشین همسرم بود. به هر حال یک وقت هایی یک چیزهایی باید باشد که در هر شرایطی من را به یاد همسرجان بیندازد. 

چهار. هوا کم کم رنگ و بوی پائیزی گرفته. از سرما متنفرم.

پنج. این روزها سوزنم گیر کرده روی قطعه " من چه دانم" گروه کامکارها. واقعا کنسرت زیبایی ست.  شعر از مولاناست که شهرام ناظری هم به طور مسحور کننده ای این شعر را اجرا کرده.  

شش. در یک شرط بندی با جناب همسر سر خواننده یک ترانه، برنده یک فقره چک پانصد هزار ریالی شدم. سوای از بعد مادی اش،‌برنده شدن لذتی دارد بس عمیق. مخصوصا اگر طرف شرط بندی ات همسرت باشد و خودت هم مشهور باشی به شوهر ذلیلی.

هفت. آنچنان که از اخبار و احادیث شنیده می شود پیشرفت آنفولانزای خوکی و غیر خوکی به طور نگران کننده ای در حال پیشرفت است. خدا به خیر کند.


نوشته شده در سه شنبه 88/8/5ساعت 1:56 عصر گفت و لطف شما ()

Design By : Night Melody