خب اول سلام
يکسري از اعداد و فاکتور بگيريم!
عددنميدونم چند: مطلبتو 2 بار خوندم يکبار ديشب يکبار الان ديشب اونو نوشتم الان: نمي دونم يکي ديگه هم اين احساس موقع رفتن (بازگشت) رو برام گفته بود! بعد اشاره به عوض شدن کردي يکطرف اينه که اگر قرار آدم عوض شه همينجام (براي من تهراني تهران) ميشه و نيازي به رفتن نيست! ولي اينجور آدما مثل بيکاراني هستند که تو خونه نشستن تا کار دنبالشون بياد! بايد رفت بايد ديد بايد عوض شد بايد عاشق شد!
مطلبت خيلي قشنگ بود!