سنگ صبور
امروز صبح با دخترم نوبت آرایشگاه داشتیم. دخترم هنوز موهایش آنچنان پر پشت نشده فقط خواستم که دور موهایش را مرتب کند. خوشبختانه بچه صبوریست، هر چند خیلی از آرایشگاه خوشش نمی آید اما آرام می نشیند. و جیکش در نمی آید.
عصر تا چشمش به بابایش افتاد دق دلی اش را حسابی درآورد: بابا مامان منو برد آنایشکا (آرایشگاه) چَچَل (کچل) کرد...
نوشته شده در پنج شنبه 88/12/20ساعت
9:47 عصر گفت و لطف شما ()
Design By : Night Melody |