سنگ صبور
وقتیکه بازگشت چهره ام را با دو دست پوشاندم. به من گفت: نترس. آخر کسی که بوسه ما را ندیده است. گفتم: چطور کسی ندیده؟؟ مگر نمی دانی که بوسه ما را شب دیده و به ماه خبر داد؟
شب دید و به ماه و ستارگان و سپیده و صبحدم گفت. ماه به دریاچه تافت و راز ما را با آنان در میان نهاد. دریاچه نیز سر در گوش پاروی کرجی بان گذاشت و او را از این سر آگاه کرد.
پارو راز نهان را به قایق و قایق به ماهیگیر خبر داد. باز اگر این سر پیش ماهیگیر مانده بود، جای بیم نبود. اما ماهیگیر نیز آن را با زنی در میان نهاد.
ماهی گیر این راز را به زنی گفت و فردا مادر من و همه مردم یونان از آن آگاه خواهند شد.
بی لی تیس شاعره یونانی(600 قبل از میلاد)
نوشته شده در شنبه 84/8/7ساعت
10:44 عصر گفت و لطف شما ()
Design By : Night Melody |