سنگ صبور
یه تیکه گوشت حداکثر نیم کیلویی که به اندازه مشتته. کار اصلیش تا اونجایی که من بلدم کنترل خون و پمپاژ کردنش به تمام بدنه. بهش می گن دل. هر چی گوشه و کنارشو بگردی و کالبد شکافیش کنی یه چیز ظاهری به اسم احساس و عشق و تنفر و چیزای دیگه که می گن توش پیدا می شه، پیدا نمی کنی.
ولی می گن هست. یعنی همه چیز توش جا می شه. گاهی می گن اونقدر بزرگ می شه که تموم دنیا رو می تونه تو خودش جا بده و گاهی وقتا هم از یه پیاله حتی کوچیکتر می شه. گاهی اونقدر می گیره که چشمات هم باهاش همنوایی می کنن و گاهی اونقدر بازه که لباتو خندون می کنه.
گاهی به رسوایی می کشونه آدمو. بعضی وقتا هم کلا گم و گور می شه. باید کلی بگردی پیداش کنی. تازه اگه یه جایی پیش کسی گیر نکرده باشه.
گاهی از سنگ هم سخت تر می شه و گاهی از موم نرم تر. بعضیا رو تا مرز جنون می کشونه. بعضیا رو به اوج می رسونه، به ملکوت، بعضیا رو هم به ناسوت. بعضی وقتا می گن به حرفش گوش کن، دل که بهت دروغ نمی گه، دنبالش برو... اما بعضی وقتای دیگه سرزنش می شی که چرا از دلت پیروی کردی؟ دل رو مترادف هوی و هوس می خونن.
در توضیح تمام افت و خیز ها فقط یه چیز بهت می گن: دله دیگه کاریش نمیشه کرد. و این دل نیم وجبی چه ها که نمی کنه...
Design By : Night Melody |