سنگ صبور
گاهی اوقات برای آدم بزرگا، شکستن حصارها و پا گذاشتن به دنیای کودکی هنره. وقتی از سن کودکی رد می شیم، برامون اُف داره بهمون بگن بچه. از کوره در می ریم. عصبانی می شیم. ولی باید توجه داشت که گاهی مانند بچه ها بودن و مانند بچه ها رفتار کردن کار ارزشمندیه. دنیای صاف و ساده و سرشار از تلاش و تقلای کودکان گاهی اونقدر ارزشمنده که می تونه دنیای ما رو متحول کنه.
بیاین یه کم از بچه ها یاد بگیریم. مثل خودشون. که همیشه دوست دارن یاد بگیرند و برای رسیدن به هدفشون همه جوره تقلا می کنند. بچه ها به محض اینکه کار جدیدی رو یاد می گیرن، می خوان اونو انجام بدن. از شکست خوردن نمی ترسند.اگه صد بار هم بخورن زمین بازم پا می شن. هر گونه تغییری رو خیلی راحت می پذیرند. بر عکس ما آدم بزرگا که همیشه در مقابل کوچکترین تغییر، اولین چیزی که به ذهنمون می رسه مخالفت کردنه و نمی دونیم که همین حس چقدر ماها رو عقب انداخته. بچه ها بی نهایت خلاق اند و در ذهنشون هیچ گونه محدودیتی وجود نداره. خلاقیت یکی از راه های مهم موفق بودنه. بنابراین به جرات می شه گفت که برای موفق بودن باید یه کودک شد. یه بچه.......
من خودم هستم... بیخود این آینه را روبروی خاطره مگیر. هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است تنها شبی هفت ساله خوابیدم و بامدادان هزار ساله برخاستم...
در همین لحظه از زندگی.....
آزادانه بیندیش.
بردباری را بیاموز .
بیشتر خنده رو باش.
لحظات ناب را دریاب.
پیام پروردگار را به یاد داشته باش.
دوستانی نو به دست آور.
دوستان پیشین را دوباره کشف کن.
به آنها بگو به آنچه که می کنی عاشقی.
به ژرفی احساس کن.
گرفتاری را فراموش کن.
دشمن را ببخش.
امیدوار باش. ببال. دیوانه شو. موهبت ها را بشناس.
نگرانی را گو مباش.
ببخش و ایثار کن.
اعتماد کن تا بدست آری.
به پیمانت وفادار باش.
سخت کوش باش و خردمند.
بکوش تا بفهمی.
عمرت را با مردم تقسیم کن.
برای خود زمان را بساز.
بخند از صمیم دل.
شادی را بگستران.
نرم خویی پیشه کن.
خود را باور کن.
به دیگران اعتماد کن.
گذشته خویش را به یاد آر.
گریه کن اگر بدان نیاز داری.
از شگفتی لذت ببر.
دوستان را راحت جان باش.
اندیشه های نیکو داشته باش.
به لغزش ها خوش آمد بگو.
از آنها بیاموز.
و زندگی را ستایش کن.
جان میشلسن
آیا عجیب به نظر می رسدکه یک نفرناهنجاری های رفتاری همجنس خود را مطرح کند ؟؟مردها نمی توانند از رفتارهای زننده همجنس شان شرمنده باشند و یا زنان شرمنده تر؟؟؟ یک زن نمی تواند از افزایش 60% خانم ها در کنکور مضطرب ونگران شود؟؟؟و یا یک مرد ازظلم هم جنسان خود به زنان؟؟؟؟
آیا با بیان فقط اندکی از این ضعف در رفتارهامی توان فاصله بین زن و مرد ایجاد کرد؟؟آیا آقایان به صرف این که طرف مقابلشان خانم است باید احترامی بدون چون و چرابرای او قائل شوند؟؟ مگر نه این است که احترام طرف مقابل فقط و فقط از شخصیت ماست که برانگیخته میشود نه جنسیت ما؟؟لیدیز فرست یک لطف است یا یک وظیفه؟؟؟
اگر دقت کرده باشید در ابتدای هر جمله کلمه بعضیا قرار گرفته بود و واضح است که این کلمه به اقلیت ها اطلاق می شود. اما متاسفانه این اقلیت ها در جامعه ما کم نیستند و به برکت وجود ..... روز به روز بر تعدادشان نیز افزوده می شود. همه چیز عوض شده. ارزشها، ضد ارزش و ضد ارزشها ارزش شده اند.
اما به راستی در مقابل این همه هست و نیست و این همه باید ها و نباید ها چه می توان کرد؟؟؟
بعضی از کاندیداهامون تو این مدت انتخابات تا تونستن سر و کله خلق الله رو شیره مالی کردن، عوضش مردم هم تا تونستن تلافی کردن و بهشون رای ندادن.
بعضی از خانوما خیـــــــلی باکلاسن, هر روز عریان تر می شن. اونایی شون که دیگه اِند کلاسن , تیپ پسرونه می زنن. در عوض بعضی از آقایون هم از آرایش های زنونه تقلید می کنن.
بعضی از آقایون خیلی زن ذلیلن ، در عوض خانوماشون بچه ذلیلن.(اینا دیگه بدبخت ترن!!).
بعضیا هنــــــــــــوز دارن با موبایل هاشون کلاس می ذارن. عوضش بعضیای دیگه، پشت پاجرو های باباهاشون نشستن ، عین خیالشون هم نیست.
بعضی از خانوم هامون خیلی خوش تیپ اند. شدن بریتنی و جِنیفر و اِوِن اِسِنس.و آقایونمون هم که دیگه خوش تیپ تر، شدن اِنریکو و ریکی مارتین و دی جی الگیتور.
بعضی از آقایون خیلی زحمت کشن. صبح به صبح که می شه یه تور می ندازن رو شونه هاشونو تا بوق سگ مشغول دختر تور زدن و غیره و ذالک اند. عوضش بعضی از خانوم ها هم صبح تا شب به غیر از خوردن و خوابیدن و پای ماهواره لم دادن کار دیگه ای ازشون نمی یاد.
بعض از آقایون اِی میشه گفت مودبن. هر موقع می خوان وارد یا داخل جایی بشن، اگه خانومی همراهشون باشه حداقل یه تعارف رو می کنن. عوضش بعضی از خانومامون این جور موقع ها عین بعضی یا سرشون رو می ندازن زیر و صاف می رن تو.
بعضی از خانوم ها خیلی امر براشون مشتبه شده. فکر می کنن اگه به آقایون احترام بذارن، کلاسشون می افته پایین.عوضش بعضی از اقایونمون هم جنبه احترام گذاشتن ندارن.از اینجور احترام ها تا می تونن سوء استفاده می کنن .
بعضیا..... عوضش بعضیای دیگه .......
اما بعضیای دیگه مثل این" سنگ صبور" کار وبار درست و حسابی ندارن که. صبح تا شب شده کارشون زیر ذره بین گذاشتن این و اون. یکی نیست بهش بگه برو فکر نان کن که خربزه آب است.
"یک نامه ام، بدون شروع و بدون نام
امروز هم _مطابق معمول_ نا تمام.
خوش کرده ام کنار تو دل وا کنم کمی،
همسایه همیشه نا آشنا سلام.
جویای حال از قلم افتاده ها مباش
ایام خوش خیالی و بی حالی ات به کام.
دردی دوا نمی کند از متن تشنه ام
چیزی شبیه یک دل در حال انهدام.
باشد برای بعد اگر حرف دیگر است
تا قصه دوباره از این دست والسلام..."
... در مورد نتیجه انتخابات، با تمام احترامی که برای آراء و عقاید سی میلیون نفر شرکت کننده قائلم، فقط و فقط یه چیز می تونم بگم که خیلی رو دلم سنگینی می کنه.و اون اینه که:
از ماست که بر ماست.
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می کنم .
صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند.
صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کامل تر شود.
صبوری می کنم تا طلوع تبسم, سهم سایه, سراغ همسایه.
صبوری می کنم تا مَدار, مُدارا, مرگ...
تا مرگ خسته از دقُ الباب نوبتم آهسته زیر لب حرفی ، چیزی, سخنی بگوید...
مثلاً وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت.
مرا نمی شناسد مرگ,
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکت اند.
حالا برو ای مرگ؛
برادر؛
بیم ساده ی آشنا.
تا تو دوباره باز آیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد......
علی صالحی
این مدتی که بحث انتخابات در ایران و حتی خارج از ایران داغ داغه!! دنبال فرصتی می گشتم تا به بعضی از روزنامه های خارجی از قبیل واشنگتن پست و نیویورک تایمز آمریکایی, گاردین و ایندیپندنت انگلیسی و حتی هاارتض(Haaretz) صهیونیستی, مجله هایی مانند نیوزویک و اکونومیست و خبرگزاری هایی مانند رویتر بروم تا انعکاس خبرهای مربوط به انتخابات ایران را نیز در آنجا بخوانم. در این مدت شاید بیشتر از صد صفحه باز کردم که مطمئناً بسیار بیشتر از این تعداد است. باور کردنش سخته اما یک فرد روستایی ایالات متحده از اوضاع و احوال سیاسی ایران بیشتر از خود ما ایرانی ها مطلع است. جو سیاسی کشورهایی که ما بیگانه می نامیم و اطلاع رسانی به روز و صحیح و عدم سانسورهای مغرضانه خبری باعث شده تا مردم آنجا با اشتیاق و همچنین اطمینان کامل بخواهند از اوضاع و احوال کشور هایی به غیر از کشور خودشان مطلع باشند.
در بیشتر این صفحات با اطمینان خاطر اعلام کرده بودند که فلان کاندیدا جلودار دیگر کاندیداهاست و امیدوار بودند با انتخاب وی روابط بین المللی ایران بهبود یابد. گذشته از توضیحات مفصل از سوابق, گرایشات به فلان حزب ,خصوصیات اخلاقی و میزان سیاستمداری و نظراتی که در مورد یک یک کاندیداها داشتند و همچنین میزان شرکت مردم در این انتخابات و تاثیرات این شرکت بر روند ادامه مذاکرات هسته ای و .... چیزی که بیشتر از همه آزارم می داد و پرداختن این روزنامه ها به آنرا نوعی اهانت قلمداد می کردم(علاوه بر اهانت های دیگری که از زبان مردم ما سخن گفته بودند) همان عدد منحوس 1014, حدود 1010 و حدود 1000 بود که تقریباً در تمام آنها به چشم می خورد. بله همان تعداد ثبت نام کرده در انتخابات ریاست جمهوری بود که بیشتر از ما تعجب آنان را نیز برانگیخته بود.
در کشور های اروپایی شرایط ثبت نام به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری فقط و فقط دو چیز است: 1) رسیدن به سن قانونی و 2) داشتن 500 امضاء از چهره های سیاسی و شناخته شده و دارای اعتبار از کشور خودشان .
آیا بهتر نبود از همان اول ثبت نام در کشور ما هم محدودیت هایی قائل می شدند؟؟در این روزنامه ها نوشته شده بود:
در همان روز اول, مردی از دل کویر ایران, میبد, که عاری از هر گونه سوابق سیاسی و حتی تحصیلات بود , سراسیمه خود را به محل ثبت نام رساند تا رکورددار اولین باشد.(بنازم به ایییییییییییییین همممممممممممممممه اعتماد به نفس.)
و نوشته بودند :
دختری 18 ساله نیز به همراه برادرش آمده بود و امیدوار بود که دوستان هم مدرسه ای اش و همچنین شاگردان دو دبیرستان مجاور دبیرستانشان به وی رای دهند.
و نوشته بودند:
مردی که ادعا می کرد ورزشکار باستانی است به همراه کلکسیون تسبیح خود وبا تاکید بر اینکه 3000 جلد کتاب دارد تقاضای ثبت نام برای ریاست جمهوری میکرد.(جای گریه دارد یا خنده؟؟؟؟)
..............................
.............................
............................
هفت شهر عشق را عطار گشت و ما هنوز اندر خم یک پسسسسسسسسسسس کوچه ایم.
Design By : Night Melody |